یک نفس ای پیک سحری بر سر کویش کن گذری گو که ز هجرش به فغانم به فغانم به فغانم
ای که به عشقت زنده منم گفتی از عشقت دم نزنم من نتوانم نتوانم نتوانم
اندیشه هرایل و تباری شده عشق
بازیچه هر خلاف کاری شده عشق
حافظ تو عروج را گفتی و من
دیدم چه دروغ شاخداری شده عشق